جوجوهای ناز ما

شعر نماز و اصول دين

اينم يه شعر خوب وزيبا درباره نمازو اصول دين فداتون بشم ني ني هاي خودم   سپیده زد، سپیده          وقت سحر رسیده خاموش شده ستاره       صبح اومده دوباره خروس پر طلایی            با پاهای حنایی قوقولی قوقو میخونه        تو کوچه و تو خونه اذان میگن دوبار ه           از مسجد و مناره بابام پامیشه از خواب       میره لب حوض اب می شوید او دست و رو    با اب میگیره وضو تمیز و پاکیزه باز    ...
6 تير 1391

جشننننن پایان امتحانات نگار جوننننن

سلاااااااااااااااااااااممممممممممممم از امتحان های دانشگاه خلاص شدمممممممممممممممممممم   بیایید با هم شعر بخونیم آخ جونمی آخ جونمی امتحانام تموم شده آخ جونمی آخ جونمی دیری دیدی دیدیری دیدی های های هاهای های           ...
4 تير 1391

مانع پیشرفت شما مرد !!!

      یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود: دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم. در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است. این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند : ای...
2 تير 1391

گردش لاك پشت ها

يكي بود يكي نبود . خانم لاك پشت و آقا لاك پشت تصميم گرفتند كه همراه پسرشان به گردش بروند .بروند . آنها  بيشه اي كه كمي دورتر از خانه اشان بود را انتخاب كردند . وسايلشان را جمع كردند و به راه افتادند و بعد از يك هفته به آن بيشه قشنگ رسيدند .       سبدهايشان را باز كردند و سفره را چيدند ولي يكدفعه مامان لاك پشته با ناراحتي گفت : يادم رفت درقوطيبازكن را بياورم . پدر لاك پشت به پسرش گفت : پسرم تو برگرد و آن را بياور . پسرك اول قبول نكرد ، ولي پدر برايش توضيح داد كه ما بدون دربازكن نمي توانيم قوطي ها را باز كنيم و چيزي بخوريم و صبر مي كنيم تا تو برگردي . ما به تو قول مي دهيم ...
1 تير 1391